سفارش تبلیغ
صبا ویژن



جلسه 19ـ عصمت و شیطان - هم اندیشان

   

حاج آقا واحدی: بحثی داریم در اصول فقه، که در مقابل نص و متن آیه یا حدیث، دیگر نمی توان به استنباط، اجتهاد و برداشت تکیه کنیم. اشکال ما این است که ما از معصومان، یک آدم های انتزاعی ساخته ایم و توقع داریم آنگونه که خودمان می پسندیم در موردشان بشنویم و یا حتی حدس بزنیم. باید نگاه کرد که آیه چه می گوید... چرا ما بیاییم با کلی مشقت و دردسر، ظاهر آیه را به هزار و یک راه توجیه کنیم که به خواسته ی خودمان برسیم؟ چرا ما نباید آیه را ملاک عمل قرار بدهیم و خواسته های خودمان را با آن تطبیق بدهیم؟
حالا اینکه ضمیر در «فانساه الله الشیطان ذکر ربه» آیا به یوسف برمی گردد یا به آن فردی که قرار بود پارتی یوسف بشود و نزد عزیز مصر از ا و یاد کند، فرقی نمی کند. مهم نتیجه است که قرآن به صراحت می گوید همین که یوسف از آن نجات یافته ی از زندان چنین درخواستی را مطرح کرد باعث شد که چندین سال در زندان بماند.
اینکه انسان مخلَص باشد و در معرض القائات شیطانی هم قرار بگیرد، هیچ مشکلی ندارد و با مبانی اعتقادی ما هم علی الظاهر منافاتی ندارد. مهم این است که او اسیر وسوسه های شیطانی نگردد. آدمیزاد به همین دلیل از فرشته برتر است که فرشته از شیطان مصون است اما آدمیزاد به خودی خود مصون نیست؛ اما چنانچه تحت تاثیر القائات شیطانی قرار نگرفت از فرشته هم بالاتر می رود.
بدون تردید انبیا و اولیاء هم در مقام آزمایش قرار می گیرند و اصولاً این آزمایش های الهی است که انسان را پالایش می کند و ظرفیتش را بالا می برد. اگر ما بخواهیم وجود انبیا و اولیا را حتی از وسوسه های شیطانی و این نوع آزمایشات مصون بدانیم که دیگر اینها نمی توانند برای ما حجت باشند. اگر امام، مورد ابتلا و آزمایش قرار نگیرد که امام نمی شود. همانطور که در قرآن در مورد ابراهیم گفته شده که پس از آن که به انواع آزمایش ها امتحانش کردیم و او از همه ی آنها سربلند بیرون آمد گفتیم که «انی جاعلک للناس اماما»
در باره ی حضرت ابراهیم هم داریم که وقتی داشت اسماعیل را به قربانگاه می برد شیطان بر او ظاهر شد و وسوسه هایش را شروع کرد؛ اما مهم این است که ابراهیم فریب او را نخورد. اگر بخواهیم وسوسه ی شیطانی را از انبیا و معصومان نفی کنیم که خیلی هنر نمی کنند که گناه نمی کنند. توان گناه داشتن و میل به آن داشتن و گناه نکردن مهم و هنر مخلصین است نه اینکه از گناه بدشان بیاید یا در دسترسشان نباشد و گناه نکنند..
در حالی که به تعبیر قرآن، فرستادگان الهی همه از نوع خود مردم هستند که در همه چیز مانند آنان هستند. تنها تفاوتشان این است که توانسته اند حریف نفس بشوند و شیطان را در وجود خودشان راه ندهند و امین وحی الهی قرار گیرند.

آقای کمالی: یک موقع سوال ما از خارج دین است و گاهی از درون دین. اول باید موضع سوال را مشخص کنیم چون هر سوالی که موضعش مشخص نباشد ذهن را دچار تشویش می کند. اینجا و در این بحث، سوال ما که از خارج دین نیست. خب اگر ما دین را قبول کردیم و نیز قبول کردیم که 14 معصوم ما "نصب" شده ی خدا هستند، می رویم دنبال اینکه هر چه آنها بگویند درست است.
در داستان حضرت یوسف دنبال چه برداشتی هستیم؟ اینجا می خواهد بگوید مهم ترین بحث در این قسمت لزوم "توکل" به خداست. حالا ما هی بیاییم بگوییم که از یوسف بعید است و ... این دردی را درمان نمی کند.

حاج آقا واحدی: ببینید دوستان.. گاهی ما از پایین به مقام امامان و معصومان نگاه می کنیم. یعنی یک سری ملاک ها برای خودمان ساخته ایم که دوست داریم پیشوایانمان دارای این ملاک ها باشند. در حالی که لازم است ما از بالا نگاه کنیم و آن کس که انتخاب شده ی خداوند هست را همانطور که هست بپذیریم. یعنی اگر خدا را باور کردیم و خدا یک نفر را به عنوان پیامبر معرفی کرده است، وظیفه ی ما عمل به دستورات آن پیغمبر است.باید به این درجه برسیم که اگر خدا حق است واین خدای حق پیامبری را برای راهنمایی و به عنوان امام و پیشوای ما فرستاده است، مورد قبول من باشد و قبل از اینکه به سراغ ویژگی هایش برویم خودش را قبول داشته باشیم. البته شکی هم نداریم که فرستاده ی خدا دارای بهترین ویژگی های بشری است که می تواند الگوی عملی ما قرار گیرد.
گاهی ما به معصومان و اولیای الهی، ماورایی فکر می کنیم که تصور می کنیم او در همه چیز باید 100 باشد. این است که حتی وقتی قیافه ی آنان را تصور می کنیم زیباترین ها را تصور می کنبم؛ نتیجه اش می شود همین تصویرهایی که از ائمه می کشند که اصلا با واقعیت هم تطبیق ندارد.
ما نباید دچار افراط و تفریط بشویم. ما رهبرانمان را چون خدا انتخاب کرده است قبول داریم و چون قبولشان داریم دنبال صفت ها و ویژگی هایشان هستیم.این می شود نگاه از بالا .. اما نگاه از پایین برعکس این ماجراست؛ یعنی چون این آدم این خصوصیات را دارد پس به امامت قبول می کنیم.

خانم منزوی: بحث از پایین به بالا هم بالاخره پیش می آید. ما اشکالمان این است که به دنیا که می آییم وسط خانواده ی شیعه هستیم و هیچ وقت خودمان دنبال توحید و ... نمی رویم. وقتی می فهمم که امام هایمان نصب شده اند و خود خدا مراقبشان بوده و من نمی توانم به آنها برسم برای اعمالشان دنبال دلیل می گردم و بر آن اساس قضاوت می کنم.

آقای شیرعلی: امامان ما در همه چیز برتر هستند، اما تصورات ما گاهی از این «برتر بودن» اشتباه است. یعنی ما برتری را می پسندیم که خودمان می خواهیم با عقلمان تشخیص بدهیم در حالی که شاید عقل ما یک چیزی را قد ندهد اما در عالم واقع همان برتر باشد. اگر از پایین نگاه کنیم بحث می کنیم که چرا امام حسن صلح را پذیرفت و چرا امام حسین جنگ کرد؟ در حالی که در باورمان باید این باشد که چون امام هستند هیچ اشتباهی نمی کنند. صلح امام حسن، برای اسلام همان قدر مفید بوده که جنگ امام حسین تاثیر داشته است.

خانم منزوی: پیامبران و امامان خودشان باعث شده ند که به آن درجات برسند و ما برای رسیدن به خدا نیاز داریم که از اعمالشان الگو برداری کنیم.

آقای کمالی: ما باید به جایی برسیم که وقتی امام صادق می گوید این کار را انجام بده، چون و چرا نکنیم و آن را با جان و دل انجام دهیم. الگو هم یعنی همین.. نه اینکه آنچه ما می پسندیم را الگو بدانیم و سعی کنیم یک راهی پیدا کنیم که حتما امامانمان را بر اساس آن الگوی ذهنی خودمان تطبیق بدهیم.

حاج آقا واحدی: این الان مشکل جامعه ی شیعه ی ماست که به دلیل القائات بیگانگان و شبهه افکنی های آنان فقط دنبال توجیه رفتار امامان هستیم. بسیاری از علمای ما انرژی شان را صرف اثبات و توجیه رفتارهای ائمه می کنند. حال آنکه باید گفت وقتی قبول می کنید که آنها امام ما هستند پس رفتارهایشان را باید پذیرفت.

خانم منزوی: من یه انتقاد دارم، چرا شما اینقدر تسلیم هستید؟

حاج آقا واحدی: قبلا هم این را بحث کردیم که تسلیم یک اصل است در دین اسلام. بر خلاف اصول که باید با منطق و با توسل به عقل به آنها رسید، در مورد فروع و احکام عملی نباید زیاد چون و چرا کرد. یعنی باید اصول را با تکیه بر عقل حل کنیم و فروع را دربست بپذیریم. وقتی اصول را بشناسیم کفش هایمان را زیر بغل می زنیم و چون اماممان گفته است داخل تنور می رویم. چون اعتقاد داریم که امام جز خیر و مصلحت ما را نمی خواهد. این منتهی درجه ی ایمان است.
برفرض شما در فروعات فکر کردید و به نتیجه نرسیدید که فلان واجب را باید انجام دهید؛ تکلیف چه می شود؟ یا مثلا فکر کردید و به این نتیجه رسیدید که فلان فعل حرام، دلیلی ندارد که حرام باشد، آن وقت چه باید کرد؟ مگر می شود که ما به خدا ایمان داشته باشیم، اما دستور خدا را با عقل بسنجیم که اگر عقلمان به نتیجه نرسید، دچار تضاد و «نومن ببعض و نکفر ببعض» شویم؟

آقای درخشنده: ما هر جا می رسیم می خواهیم منطقی صحبت کنیم. منطق بر اساس روابط علت و معلول نشکیل شده است. از طرفی عقل ما تابع احساس ماست. ما چگونه می توانیم از مسلماتی صحبت کنیم که تابع احساس ما نباشد. بنابراین روی عقل نباید زیاد حساب کرد چون تابع احساسات است.



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 30